تعريف گشتالت درمانی:
آنچه که بنام گشتالت درمانی معروف شده است، چيزتازه اي نيست، بلکه سازماندهي جديدي است از افکاري که ازقديم الايام درزمينه هاي مختلف وجودداشته است.
به نظرمي رسدکه پرلز در تدوين نظريات خود از سه حوزه فکري خاص و مستقل تأثير پذيرفته است که عبارتند از: مکتب اصالت وجود،پديدارشناسي اروپايي و روانشناسي گشتالت. درمکتب اصالت وجود، برتجارب زمان حال فرد، درروانشناسي گشتالت بر ادراک وکلي نگري و در پديدارشناسي بر ادراک فرد از واقعيت تأکيدمي شود. درحالي که درگشتالت درماني ضمن توجه به اهميت تجربه، ادراک فرد از هستي خود در زمان حال بر ارگانيزم به عنوان يک کل، همچنين چگونگي ارتباط ارگانيزم با محيط و چگونگي کسب تجربه از جانب فرد تأکيد مي شود (به عبارت ديگرتأکيد پرلز بر ادراک و کل نگري و چگونگي واکنش فرد در مقابل پديدها تأثيري است که پرلز ازمکاتب اصالت وجود، پديدارشناسي و روانشناسي گشتالت گرفته است. در روانشناسي اصالت وجود تأکيد برآن است که فرد در زمان حال چه تجربه اي دارد، در حالي که درگشتالت درماني ضمن پذيرش اهميت تجربه تأکيد برآن است که فرد در زمان حال هستي اش را چگونه درک مي کند. تأکيد بر ارگانيزم به مثابه يک کل و همين طور تأکيد بر ارتباط ارگانيزم با محيط و فرايند تجربه فرد از مفاهيم اساسي تفکر گشتالتي و مکتب اصالت وجوداست).
روانشناسي گشتالت که به منزله نظريه اي در زمينه ادراک بوجودآمد، برروابط متقابل ميان شکل شيء و زمينه آن و فرآيندهاي ادراکي تأکيد داشت و واکنشي بود نسبت به شيوه اي اجزا نگرانه که سعي مي کردند ادراک و فرايندهاي ذهني را از راه تجزيه آنها به اجزا و يا به محتويات ذهني مطالعه کنند. از آغازگران نهضت روانشناسي گشتالت مي توان از ورتايمر،کافکا وکهلر نام برد.
گشتالت درمانی بر افکار و احساسات و برداشت فرد از دنيا در زمان حال تمرکز دارد و به گذشته فرد توجهی ندارد. در اين روش بيش از اين که به گفتگوهاي انتزاعي در مورد وقايع و موقعيتهاي مختلف توجه شود بر ايجاد زمينه براي تجربة مستقيم تأکيد مي شود. در گشتالت درماني درمانگر به مراجع کمک مي کند که رفتارهاي اجتنابي را به سطح آگاهي بياورد تا بدين وسيله حالت تعادل در فرد ايجاد شود، زيرا هنگامي که فرد از اميال، تحريکات و عواطف ناخواسته خود مطلع شود، مي تواند با محيط تعادل مناسب تري داشته باشد.
توجه به زمان و مکان موجود (حال) و ايجاد حداکثر آگاهي، اساس گشتالت درماني است. فرد پس ازکسب آگاهي قادرخواهد بود به کمک اصول گشتالت رابطة بين مشکل و زمينه را وسعت بخشد و موقعيتهاي ناتمام را تشخيص داده و درصدد اصلاح آن برآيد. منظور از موقعيتهاي ناتمام نيازهاي ارضانشده اي است که معمولا فشار رواني زيادي بر فرد وارد مي کنند و رفتار او را تحت تأثير قرارمي دهند(کري،1996).
درگشتالت درماني به مسائلي نظير اينکه فرد چگونه بدان حالت در آمده است، يا دليل انجام کارهايش چه بوده است و يا فردا چه خواهدکرد و چه پيش خواهدآمد، توجهی نمی شود. معمولا گشتالت درمانی به تمرکز درمانی نيز معروف است.
هدف گشتالت درمانی:
هدف اصلي گشتالت درماني رشد آگاهي و مسئوليت پذيري مراجع است. آگاهي عبارت است ازکسب دانش نسبت به محيط، يعني اينکه فرد بيشتر با محيط واقعي خود درتماس و تعامل طبيعي قرارگيرد، شناخت خودکه آگاهي از همان نيازهاي ارضا نشده است که بر رفتار فرد تأثير مي گذارد و پذيرش و توانايي برقراري ارتباط با محيط و ديگران.
بدون کسب آگاهي مراجع قادر به تغيير شخصيت خود نخواهد بود. از طريق کسب آگاهي مراجع ظرفيت مواجهه با احساسات و عواطف انکار شدة خود را پيدا مي کند و در مي يابد که موجود مستقلي است و نيازي به وابستگي به ديگران ندارد.گشتالت درماني به مراجع کمک مي کند موانع و سدها را از سر راه (شدن) فرد بردارد تا فرد از حمايتهاي محيطي به حمايتهاي شخصي يعني استعدادهاي دروني که همان بلوغ است، برسد و با کشف زندگي رشدکند و سپس به بلوغ شخصي برسد. در واقع گشتالت درماني سعي مي کندکه فرد آن چيزي بشودکه هست، زماني که فرد به بلوغ شخصي (فردي) دست يافت، مي تواند شکافهاي موجود در زندگي خود را شناخته و شيوه پر کردن آنها را بياموزد و در جهت ايجاد وحدت و يکپارچگی در زندگي خود گام بردارد. بطورکلی می توان گفت هدف غايی گشتالت درمانی برقراری تعادل مطلوب در ارگانيزم است (جاکوبس ويونتف).
هدفهاي اصلي گشتالت درمانی، توانمندکردن مراجع در جهت نيل به يکپارچه تر شدن، آگاهتر شدن و آزادشدن براي تجربه کردن و در نتيجه به فعل درآوردن توانايی هاي بالقوه مراجع است و اساس تمام هدفهاي گشتالت درماني کسب آگاهي است.
فرآيندمشاوره ای درمان گشتالتی
به نظر زينکر در فرآيند مشاوره ای گشتالتی انتظار می رود که:
1. آگاهي مراجع نسبت به خود افزايش يابد،که اين آگاهي از طريق تماس با محيط، احساس نيروهاي متضاد، توجه و تمرکز کردن حواس بر يک موضوع، بالا بردن احساس بدني، گوش دادن به توصيفهاي کلامي و… حاصل مي شود.
2. مراجع بتدريج مسئوليت تجارب خود را به عهده بگيرد و ديگران رامسئول تفکرات، احساسات و اعمال خود نداند.
3. مهارتها و ارزشهاي مورد نياز به منظور پاسخگويي به نيازهاي خود را بدون تعدي به حقوق ديگران رشد دهد.
4. نسبت به احساسات خود آگاهي کسب کند.
5. پس از پذيرش مسئوليت اعمال خود پيامدهاي آن را نيز بپذيرد و براي هريک از رفتارهايش اعلام قبول مسئوليت کند.
6. تلاش کندکه به جاي حمايتهاي بيرونی به حمايتهاي دروني متکي باشد.
7. بتواند از ديگران کمک بخواهد و به ديگران نيز ياری رساند.
در رويکرد گشتالت درماني، خودشناسي تنها از طريق درون نگری حاصل نمی شود بلکه در عمل بدست مي آيد. توجه به يک موضوع، تشخيص وجوه تمايز و تشابه موضوع هاي مختلف، به تجربه درآوردن عواطف، توصيف کلامي، بررسي رفتارهاي نادرست و…، به رشد آگاهي مي انجامدکه همان آگاهي از خود است.
کل فرآيند روان درماني مرکب از سه فرآيند جزئي تر است. يکي خود فرآيند درمان است که همان رابطه مراجع و درمانگر است. ديگري فرآيند درون بيمار است که بوسيله علامت و نشانه هاي مرضي نشان داده مي شود و سومي فرآيند درون درمانگر است که به فرآيند مرضي بيمار پاسخ مي دهد. فرآيند درمان يا رابطه مراجع و درمانگر تنها فرآيندي است که نمي تواند وجود نداشته باشد، بنابراين از اهميت فوق العاده اي برخوردار است.
به نظر يونتف اگر چه درمانگر در فرآيند مشاوره به راهنمايي مراجع، ارائه تجربه و مشاهده مي پردازد ولي فعاليت اصلي مشاوره بعهدة مراجع است. يونتف تأکيد دارد وظيفة درمانگر ايجاد فضايي مناسب است که شيوه هاي جديد «بودن» را به مراجع بشناساند. درمانگر گشتالتي بايد توجه زيادي به حرکات بدني مراجع داشته باشد، زيرا نشانه هاي غيرکلامي اطلاعات بسياري را در زمينة احساسات مراجع ابراز مي دارد. صدا، حرکات، ژستها و ساير نشانه ها بيانگر احساسات واقعي مراجع هستند. علاوه بر اين در مشاورة گشتالتي بر رابطه بين الگوهاي زباني و شخصيت نيز تأکيد بسيارمي شود. الگوهاي زباني مراجع اغلب بيانگر احساسات، تفکرات و نگرشهاي او هستند. در واقع يک مشاور خوب در سخنان بي معناي مراجع دقت نمي کند، بلکه به شکل ظاهري کلمات مراجع مي نگرد.
مشاور در جريان درمان کاملاً فعال است و با قدرت و اعتماد به نفس عمل مي کند، ولي ازقدرت به منظور رضاي خاطر خويش استفاده نمي کند. بر طبق اين اصل اشخاص محتاط، محافظه کار و کساني که ترجيح مي دهند رفتارشان فقط مبتني بر انعکاس مطلبي باشدکه مراجع اظهار داشته است و همينطور افرادي که به تجربيات خودشان آگاه نيستند، نمي توانند به شيوه گشتالتي انجام وظيفه کنند. در گشتالت درماني از تشخيص و برچسب زدن استفاده نمي شود زيرا تشخيص فرار از مشارکت در فرآيند فعال ارتباط مشاور و مراجع محسوب مي شود.
مشاور گشتالتي همه آن چيزهايي را که در شخص جريان دارد دقيقا مورد توجه قرارمي دهد، يعني هر آنچه را که مراجع فکر مي کند، احساس مي کند، انجام مي دهد، بخاطرمي آورد و يا با اعضاي حسي خود دريافت مي کند و تمام اين ها را به منزلة داده هاي رفتاري در نظر مي گيرد تا بتواند به رويدادهاي تجربي بر حسب واژه اي کاربردي اشاره بکند و اصولي را براي تغيير آنها پيشنهادکند. در گشتالت درماني مشاور ازواژه «چرا» احتراز مي کند. به اين دليل که فقط موجب دليل تراشي مي شود و به فهم و درک مشکل اصلي نمي انجامد، در صورتي که استفاده از واژه «چگونه» موجب شناسايي رفتار و تمام وقايع جريان درمان مي شود. سئوالاتي از قبيل «اکنون چگونه نشسته ای؟» و «اکنون چگونه حرف مي زني؟» و «داري با دست راستت چه مي کني؟» و يا «اکنون صدايت چگونه است؟» به مراجع کمک مي کندکه آن چيزي بشودکه هست نه آنکه چيزي بشودکه نيست ولي آرزو دارد، باشد.
مشاور گشتالتي در صدد ايجاد آرامش خاطر، حس آزادي، انعطاف پذيري در ارتباط با ديگران، کمک گرفتن از نيروهاي دروني براي حل مشکلات و خلاقيت در مراجع است. فردي که به عنوان مراجع به مشاور مراجعه مي کند در صدد تعالي بخشيدن به ارزشهاي خود است و به بهبود کيفيت ارتباطي خود با ديگران مي انديشد. بدين منظور مراجع بايد رفتارها و اعمالي را که درصدد تغيير آن است، مشخص کند، سپس با کمک مشاور به آزمودن تجارب مختلف بپردازد و نسبت به نادرستي رفتار خود آگاهي کسب کند. در طي فرآيند مشاوره، مراجع بايد بتواند توجه خود را از حمايتهاي محيطي به سوي حمايتهاي شخصي معطوف دارد و زمينة بلوغ فکري را براي خود مهيا سازد. تعامل با محيط، آزمايش تجربه و آگاهي، از اصول مهم گشتالت درماني هستند.
به نظر پرلز در برخورد با مراجع بايد تلاش کرد تا فهميد كه او از چه چيز اجتناب مي ورزد. پس بايد موقعيتي فراهم کرد که مراجع بتواند احساسات و عواطف خود را تجربه کند و از اجتناب بپرهيزد. مراجع بايد به آنچه در زمان حال تجربه مي کند و چگونگي وقوع اجتناب در تجارب اينجا و اکنون آگاهي يابد. بنابراين درمانگر بايد مراجع را وادار کند که ازحالت تنگنا و معذوريت بگذرد، يعني کاملا با آن درگير شود به طوري که بتواند استعدادهاي بالقوه اش را رشد و توسعه دهد، اين کار از طريق فراهم آوردن موقعيتهايي که مراجع از طريق آن بتواند حالت تنگنا را تجربه کند و سپس از طريق ناکام کردن او انجام مي گيرد، يعني بعد از فراهم آوردن موقعيتها بيمار را ناکام مي کنيم تا باسدها و موانع خودش و باشيوه اجتناب خويش رو در رو قرار گيرد.
پولستر سه مرحله را در فرآيند مشاوره مشخص کرده است:
1. مرحله اکتشاف: مراجع بينش واقع گرايانه و جديد دربارة خود و موقعيت خود کسب مي کند.
2. مرحله انطباق: اين مرحله مستلزم شناخت مراجع نسبت به قدرت انتخاب خود است. مراجع رفتارهاي جديدي را در محيط حمايتي نشان مي دهد و سپس اين رفتارها را به تمام موقعيتهاي ديگر گسترش مي دهد، در ابتدا انتخاب مناسب از جانب مراجع ممکن است ناشيانه صورت گيرد، ولي حمايت مشاور به تدريج مهارتهاي لازم را در انطباق با مسائل و مشکلات در موقعيتهاي مختلف کسب مي کند. در فرآيند مشاوره، مشاور در يک سيستم حمايتي، مراجع را به عمل و کسب تجربه با شيوه اي جايگزيني و مناسب تشويق مي کند.
3. مرحله جذب: اين مرحله مستلزم اين است که مراجع چگونگي تأثيرگذاري بر محيط را ياد بگيرد. در اين صورت مراجع احساس مي کند ظرفيت و توانايي مواجه شدن با مسائل و مشکلات زندگي را دارد. در اين مرحله مراجع ياد مي گيرد که چگونه شانس دريافت آنچه را که از محيط نياز دارد به حداکثر برساند.
درفرآيند مشاوره تمرين و تجربه از اهميت بسياري برخوردارند. تمرين عبارت است از به کارگيري تکنيکهايي که مراجع را براي مواجه با هيجانات خاص نظير خشم آماده مي سازد. تجربه نيز بر اثر تعامل بين مشاور و مراجع ايجاد مي شود. تجربه و يادگيري اساس يادگيري تجربي هستند.
زينکر جلسات درمان را به عنوان مجموعه اي از تجارب تلقي مي کند که راه را براي يادگيري تجربي مراجع باز مي کنند. به نظر يونتف (1993) درگشتالت درماني تجربه پيش از اين که به عنوان يک تکنيک در نظر گرفته شود جزء لاينکف فرآيند درمان است.
عليرغم اين که يادگيري زمينه را براي ايجاد تجربه مهيا مي کند، تجربه فرآيندي مشترک است که مشارکت فعال مراجع را مي طلبد. تجربه شيوه اي است براي از سر خارج کردن تعارض هاي دروني مراجع و کمک به او براي به کارگيري اين تجارب در محيط زندگي خود. تجربه مراجع را تشويق مي کند که داوطلبانه و مبتکرانه از توانايي ها و امکانات خود در جلسات درمان استفاده کند.
تجربه های مشاوره گشتالتی اشکال گوناگونی دارد:
تصور موقعيتی تهديد کننده، گفتگو بين مراجع و فردي که براي او از اهميت برخوردار است، بيان خاطرات و وقايع دردناک زندگي، تجسم کردن تجربه هاي خاص زمان حال، ايفاي نقش، تمرکز روي ژست ها، حالات بدني و ساير علائم غيرکلامي که بيانگر حالات دروني هستند و گفتگو بين جنبه هاي متعارض درون فرد. درخلال اين تجربها مراجع احساسات همراه با تعارض ها را تجربه مي کند (پولستر).
براي اينکه درفرآيندمشاوره تجارب گشتالتی مفيدواقع شوند بايد موارد زيررعايت شود:
1. مشاور مي بايست در مورد زمان و ملاک پايان درمان شناخت کافي داشته باشد.
2. براي اينکه مراجع از تجارب ايجاد شده بيشترين سود را ببرد، مشاور بايد دقت کافي در انتخاب زمان ايجاد تجربه داشته باشد.
3. ماهيت تجربه به مشکلات فرد و آنچه فرد تجربه مي کند بستگي دارد.
4. هنگامي که مشاور به فرهنگ مراجع توجه کافي کند و به آن احترام بگذارد، تجارب ايجاد شده درجلسات مشاوره بيشترين کارآيي را دارند.
5. براي ايجاد تجربه نقش فعال مراجع براي خود اکتشافي ضروري است.
6. انعطاف پذيري مشاور در استفاده از تکنيکها و توجه به چگونگي پاسخهاي مراجع در فرآيند مشاوره از اهميت بسزايي برخوردار است.
7. تأمل مشاور در فرآيند مشاوره، موجب درک بيشتر مراجع از تجارب ايجاد شده مي شود.
8. مشاور بايد تکاليف مراجع را به گونه اي انتخاب کند که احتمال موفقيت او در انجام آن وجود داشته باشد.
9. مشاور بايد تجاربي را که براي جلسات مشاوره و خارج از آن مناسبند، شناسايي وتفکيک کند.
عليرغم اينکه پرلز اعتقاد چنداني به تفکيک نداشت، تکنيکها مي توانند ابزار سودمندي براي کمک به مراجع در کسب آگاهي هاي عميق تر تجربه تعارضهاي دروني، حل ناهماهنگي ها و دوگانگي ها و تكميل نيازهاي ناتمام باشند.
لوتسکي و پرلز برخي ازتکنيک ها را توصف کرده اند:
1. تمرين گفتگو: مراجع بخشهايي از شخصيت خود را که متعارض اند و تجربه شده اند، انتخاب و بين آنها گفتگو برقرار مي کند. اين بخشهاي شخصيت شامل جزء حاکم شخصيت (فراخود يا الزامها) در مقابل جزء مطيع و پيرو آن (جزءمقاوم منفعل)، حالت تهاجمي در مقابل حالت منفعل، شخصيت خوب در مقابل شخصيت رذل، مذکر در مقابل مؤنث و يک سلسله دو قطبيهاي ديگر مي شود. از مراجع خواسته مي شود که بين هر يک از دو قطبيهاي موجود گفتگويي برقرار کند تا سرانجام به آگاهي بهتري دست يابد.
2. دور چرخيدن:که در آن از مراجع خواسته مي شود تا اگر چنانچه گفته يا احساسي دارد، در صورت تمايل دور بچرخد و آن را به افراد ديگر جلسه بگويد. اين تکنيک ممکن است اعمالي مثل لمس کردن، دلجويي و نوازش، مشاهده و متوحش کردن را نيز در بر داشته باشد.
3. موضوع ناتمام:که در اينجا هر موقع که مراجع کار يا موضوع ناتمامي داشته باشد، از او خواسته مي شود موضوع را به پايان رساند و تمام کند.
4. مسئوليت پذيري: از مراجع خواسته مي شود مسئوليت رفتارهاي خود را بپذيرد و آن را با صداي بلند ابراز دارد و به دنبال هر بياني دربارة خودش و احساساتش عبارت «… و من مسئوليت آن را مي پذيرم» را بياورد. مثلا بگويد «من آگاهم که پايم را حرکت مي دهم و من مسئوليت آن را مي پذيرم» يا «من آگاهم که نسبت به دوستم احساس تنفر مي کنم و من مسئوليت آن را مي پذيرم».
5. رازداري: مراجع ياد مي گيرد رازي را پوشيده نگه دارد و تصور کند اگر ديگران آن را بفهمند چه واکنشي نشان مي دهند. در اين حالت کم کم دلبستگی او به اين راز روشن خواهد شد و احساس گناه و شرمساري اوکشف خواهد شد.
6. فرافکنی: وقتي که مراجع ادراکي را بيان مي کندکه مؤيد يک فرافکني است، مشاور از او مي خواهد تا نقش مشخصي را که در اين فرافکني وجود دارد بازکند و بدين ترتيب کشمکش خود را در اين زمينه کشف کند.
7. وارونه سازی: درآن از مراجع خواسته مي شود نقش رفتاري متضاد با رفتار خود را ايفا کند (مثلاًبه جاي آنکه منفعل باشد، با انرژي و مهاجم باشد) تا بدان وسيله با جنبه هاي پنهان شخصيت خود تماس حاصل کند و آنها را تشخيص دهد.
8. تماس و عقب نشيني: تمايل طبيعي به عقب نشيني امري شناخته شده و مورد قبول است و در درمان، مراجع مجاز است که به تناسب از عقب نشيني موقتي احساس امنيت کند. تماس و عقب نشيني، هر دو در درمان معقول به نظر مي رسند و مراجع و درمانگر مطابق يک طرح مناسب و موزون به موقع از هر يک استفاده مي کند، ولي استفاده مداوم و پيوسته از هر يک از آنها به هيچ وجه توصيه نمي شود، چرا که تماس و عقب نشيني فقط در مواقع مناسب مورد قبول است.
9. مشاور سؤال مي کند «آيا مي تواني با اين احساس خود به سر ببری؟» به هنگامي که مراجع درحالت عاطفي شديد قرار دارد و احساس گيجي، يأس و ناکامي شديد مي کند، مشاور از او مي خواهد تا موقتا با احساس خودش بسازد ولي ادراکات و تصوراتش را بازگو کند، مشاور به مراجع کمک مي کند تا موفق شود تصور و ادراکاتش را از هم تميز دهد.
10. تکرار: در اين طرح از مراجع خواسته مي شود تا رفتار يا بياني را چندين مرتبه تکرار کند و حتي در برخي موارد رفتار را به رقصی تبديل کند و يا صدا را بلندتر و مؤکدترکند تا بدين وسيله به احساس خودآگاهي بيشتري برسد.
نتيجه اينکه گشتالت درمانی درزمينه افراد نابهنجار، تربيت گروه های حرفه ای در زمينه آگاهی درکلاس درس و در مورد کودکان مضطرب و در مراکز مراقبت کودک بکار گرفته می شود. اطلاعات حاصل از راه خواندن نظريه و تکنيکهای گشتالت عملا سودمند نخواهد بود و اين اطلاعات بايد توأم با تجربه وکارورزی و نظارت دقيق باشد. استفاده از گشتالت درمانی در موارد گروهی امری عادی است ولی اغلب به صورت مشاوره فردی در وضعيت گروهی اجرا می شود.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: گشتالت درمانیگشتالتnlpفردريک پرلزلوراGestalt Therapyورتايمرتيليچگلدشتاينبيوبرکرت گلدشتاينپل شيلدرپولستر